Date Range
Date Range
Date Range
خشونت دنیا یادم داد دوست بدارم. ای کاش می توانستم تو باشم. اگر می توانستم تو باشم . سروده ی چند قرن پیش. ساقه ی شبدر سه برگ. گل شب بو چهار گلبرگ. آسمان بی ستاره ی ابری امشب. آبستن بارش بارانی نوروزی ست. شب ابری از ستاره تهی ست. ساقه ی شبدر سه برگ. شب اما بجای دو حرف. من هنوز در کوچه ی اول هستم. که آسمان چهارمین شب نورورزی. تا دو بار سكوت طلائي. از دو بال سبز پرنده.
این دریا بی کران است! اما به تو ای افریدگارم ایمان دارم. اگر کسی دیوونت بود تو عاشقش باش. اگر عاشقت باشه تو دوستش داشته باش. اگر دوستت داشته باشه بهش علاقه نشون بده. اگر بهت علاقه نشون داد فقط لبخند بزن.
که بر ساحل قدم میگذاری. خود را به ساحل میزند.
سالگرد پیروزی اتحاد بر استبداد مبارک. حلول ماه رمضان مبارک باد. و زندگی باید کرد . صحنه یکتای هنرمندی ماست . هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود . صحنه پیوسته به جاست . خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد . عزیزت را به شما و خانواده پرمهرتان تسلیت. ما نیز در غمت شریکیم.
امروز و فردا از آن ماست. انگار همین دیروز بود . با گروهی از بر و بچه های وبلاگ نویس دست به یکی شدیم و کمپین خداحافظ از خاتمی. روزهای شیرینی بود که هنوز طعم آن با وجود همه ی تلخی های پس از آن در ذهنمان هست. هیچ گاه فکر نمی کردیم خداحافظی با یک مرام و اندیشه این همه برایمان طولانی و سخت بگذرد. نه تنها بخاطر یک شخص که بخاطر امیدها و آرزوها و هیجانی که برای ساختن روزهای بهتر در اندیشه ها بود. گذشت اما اطمینان دارم باز هم روزهای خوب را خواهیم دید. دوباره بهتر از آن روزها را خواهیم ساخت.
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید. هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور. دوباره تابستون شد و دلم خواست بنویسم! اول از همه طاعاتتون قبول باشه.
بروبچ ز C8 دوتا دکی. یادم میاد توی یه روز از روزای پاییزکه از قضا دوم مهرنیزبود ما بروبچ ز باصفای. خودمون دلامون خاست که یه سری به. ا سکول نیز توش بال بال میزد زیارت کردنو مسخره کردن ماچ و موچ.
وقتی که من عاشق شدم شیطان بنامم سجده کرد آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد.
بسته به موهای تو بود. دریا نیز غرقش که می شوی پس ات می زند! دق ات می دهد. همه ی پنجره ها بسته است. نه بوی خاک نجاتم داد. نه شمارش ثانیه ها تسکینم. در انتظارت ماندم و نیامدی! نشان به آن نشان. و عصر عصر والیم بود.
Tuesday, July 21, 2015. We are all very busy as usual - trying to squeeze as much fun as we can out of the next five weeks until Olivia starts preschool. They are just too cute for words. Lucas loves to wear hats and sunglasses and has kept them on as young as 13 months old. Out for a ride around the neighborhood. Hanging out with Daddy after church.
Te amo sin saber cómo, ni cuándo, ni de dónde,. Así te amo porque no sé amar de otra manera,. Sino así de este modo en que no soy ni eres,. Tan cerca que tu mano sobre mi pecho es mía,. Tan cerca que se cierran tus ojos con mi sueño.