Date Range
Date Range
Date Range
آینه هم دل زلال شماست. می خواهیم برویم و با هم بسازیم. در محضر حجت الاسلام حاج علی اکبری. حضور شما بدرقه راه ماست. البته این دعوت نامه 2 روز پیش بود! درگیر مراسم ها بودیم که مراسم شادی تبدیل به ختم شد. مادربزرگ ام انگار خواست با هم بودنمان را ببینند و برود.
چون خوش می گذرد غمی نیست! نوحه خوانی حاج آقا مجتبی برای فاطمه زهرا س. یاس تنها یک سحر مهمان است. علی و نماز و کولی و حالات عرفانی بابایی! چون خوش می گذرد غمی نیست! آغوش همیشه بازت را دوست دارم.
دوید توی حمام و زار زار گریه. مثل همه دفعه های قبل. مثل دفعه هایی که حالش بهتر می شد و می دید آنچه نباید می کرده کرده و آنچه نباید میشده شده. مثل همه دفعه هایی که حالش بهتر می شد و می دید صورت زنش خراش برداشته. می دید چند تار موی زنش لای انگشتان اوست. دوید توی حمام و زار زار گریه. سرش روی تنش زیادی میکند. روی تنی که سی سال بی حرکت مانده است.
یه نگاه به آرشیوم میندازم. همیشه یه بهانه ای برای نوشتن داشتم. بعضی وقتا یه مخاطب خاص. حالا اما نه گلایه ای دارم نه شکرخدا دل پری. بعد مشهدی که بهمن ماه سال قبل رفتم. اونقدی هم به رییس جمهورواطرافیانش اطمینان دارم که کلا بیخیال سیاست بشم. حالا که هیچ بهانه ای برای نوشتن نیست.
نوشتن مرهمی است بر زخم های نگفتن. برای گریه هایم شانه هایت را کم می آورم. یه روز مفید کاری! حیف از اون خاطره ناب بارون خورده که به گند کشیدیم ش. بخوان مرا به نام تو. اشکی دوباره , اینبار اما به یاد تو. بوی اسفند; بوی عاشقی. رویاهای از دست رفته! دست نوشته های یک انسان نه چندان معمولی.
پسرک بازیگوش آرام شده بود. مچ دستش در دستم بود. نگاه مضطربش به دنبال عمو می گشت. تا به حال ندیده بودمش. تنها امانتی بود که مردی به منش سپرد و به سیل جمعیت پیوست. کم کم آرام دستم را از دور مچش باز کردم و کف دستش را گرفتم. نگاهش نکردم اما حس کردم دلش آرام گرفت. چند لحظه بعد مشتاقانه عمویش را نشان داد که دیگر ضریح را در آغوش گرفته بود. اما من نمی دیدم چرا که چشمهایم تنها در پی حفظ امانت بود. لحظاتی بعد که رفتند تنها من بودم و اشکهایی که می گفتند .
رو به بابام که هم معلمه هم اولین مرد زندگیمه. به معلمام هم تبریک میگم. یه لبخندی زد و گفت مهم نیست. گفت مهم نیست چیزایی که مهم نیست و رفت. سرمو بالا آوردم تا رفتنشو ببینم. نگاه نکن چیزی رو که برات مهم نیست. من هیچوقت نگفتم مهم نیستی. مهم نیست این دل من. مهم نیست درد و دلام.
و آدم به جرم دندان زدن به سیب عشق از بهشت رانده شد. دست ها در آرزوی رسیدن. چشم ها در آرزوی یکی شدن. قلب ها در آرزوی جلا شدن. پایان هنوز پایانش پیدا نیست.
السلام علیک یا معین الضعفا و الفقرا. به نام خداوند گسترده مهر مهربان. من نمازم را یک قدمی خدا خواندم. من نمازم را زیر بارن خواندم. مثل انقلاببون در زندان شاه و اسرا.
معرفی و آشنایی با رشته های علوم انسانی. لامبه وبلاگ من خوش اومدید. امیدوارم دقایق خوبی رو اینج. حیف که عکس شهدا را میبینیم ولی عکس آنها رفتار میکنیم. شغل خبرنگاری و روزنامه نگاری. برای ورود به شغل روزنامه نگاری یا خبرنگاری باید در رشته علوم ارتباطات اجتماعی تحصیل کنید.