یادداشتی برای آغاز فعالیت نشریه جنوب وطن. صفحه من در پورتال دانشگاه. پورتال دانشگاه شهید چمران اهواز. وبلاگ دکتر علیرضا مخبر دزفولی. وبلاگ دوست عزیزم دکتر بابک مختاری. دروغ گفت آری آن زمانی که هنوز تو ماست بودی این روستا داشت شکل می گرفت و ما قرار بود در آنجا زندگی کنیم ولی وقتی باران آمد آن قدر رقیق شدی که دوغ شدی و من از ترس اینکه تو بر روی زمین بریزی دیگر نتوانستم به راهم ادامه دهم و همین جا ساکن شدیم. تمام شهر را گشتی! .

این نجوای شبانه من است. او حرفهای دلت را میشنود . میگفت بعد چند سال به مشهد مقدس مشرف شدم. با فاصله از ضریح به آقا سلام میدادم و سعی می کردم به جمعیت فشاری وارد نکنم. به آقا حرفامو دردامو میگفتم و اشک میریختم. ظاهرا روز آخر بود قصد کردم به ضریح نزدیک بشم ولی خیلی شلوغ بود. یهو تو دلم افتاد .

کمی حرف دل برای آسمانی. در حسرت آسمان و بالم می سوخت. با یاد تو بودم و خیالم می سوخت. من خسته میان خاک ها جا ماندم. ای کاش کمی دلت به حالم می سوخت. سجاده ام را که پهن میکنم.

تجلیل از محمد رضا اصلانی. ه گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس.

اما باز خودم را گول زدم . اما گویی یکی بعد از من تمام روز هایم را سیاه کرد . می دانستم این سال نباید می آمد! نباید آمدنش را جشن میگرفتیم! اما طعم تلخی تمام روز هایش به شیرینی این لحظه ها ی پایان سال می ارزید. پایان سالم را جشن می گیرم! به خاطر تقویمی که امشب در آتش سوزاندمش . چند شب پیش با خودم خلوت کردم. اولین حسی ک ب ی موض.