روزی در هنگام سفربه قبیله ای رسید وبه خانه ای مهمان شد. مرد خانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت ونهایت لطافت . زن چون مهمان را پذیرا شد با او ملاطفت. به مطالعه کتاب مشغول شد. پس تیر غمزه در کمان ابرو نهاد و بر.

اصلا حسین جنس غمش فرق می کند. این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند. اینجا گدا همیشه طلبکار می شود. اینجا که آمدی کرمش فرق می کند. شاعر شدم برای سرودن برایشان. صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین. عیسای خانواده دمش فرق می کند. از نوع ویژگی دعا زیر قبه اش. معلوم می شود حرمش فرق می کند. تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش. حتی سیاهی علمش فرق می کند. با پای نیزه روی زمین راه میرود. خورشید کاروان قدمش فرق می کند.

خل ورز یا خل وضع بودن هم کمی بدنیست! دلم می خواست پرجرات تر بودم. وکاری متفاوت می کردم مثلا سوار دوچرخه آرام می شدم ومی رفتم توی کوچه. مثلا از روی پشت بام با چتری می پریدم. مثلا وسط حیاط یک سطل آب سرد می ریختم روی خودم. و یا مثلا فردا با رخت ولباسهای باران می رفتم مدرسه سرکلاس سوم می نشستم. چه می دانم یک کاری می کردم دیگر. ماجرای عجیب سگی در شب.

استاد عزیز تجارت 4 ازتون متنفرم. این روز ها میل عجیبی به فحش دادن پیدا کردم.

یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم او گردد شمامه کرمش کار ساز من. الهی با خاطر خسته از اغیار و به فضل تو امیدوار دست از غیر شسته ام و در انتظار رحمتت نشسته ام. پرداخت زکات انسان را از بلایا محفوظ می دارد.