OVERVIEW
TIAM.PARSIBLOG.COM TRAFFIC
Date Range
Date Range
Date Range
LINKS TO DOMAIN
این دل تنها واست تنگ میشه عشق من. گفتی بهم من میرم مهربونم گریه نکن. تنهات میذارم عزیزم گریه نکن. تو رفتی واسه همیشه عشق من. گفتی حیف اون چشمات که اشک بریزه واسه من. مگه نمی دونسته گریه مرگ واسه قلب من. دردت به جونم غصه نخور. بزار تا راحت بمیرم گریه نکن. اشک هاتو پاک کن و بزار برم. آره میرم اونجا که همیشه لبخنده پیش خدامون. میرم اونجا که با هم تو دفترش نوشتیم آرزو هامون. حالا من میرم میرم و میمیرم با خاطره هامون. من میرم واسه همیشه عشق من.
سلام به همه دوستاي گلم. و يه سلام مخصوص به يه نفر مخصوص. اگه ميخواستم اسمش بيارم كه اسمش مي گفتم خو. يا سر سري اومدم و رفتم. واي چه دوستاي گلي داشتم. الان خيلي وقت از همه بي خبرم. سرگرم كار و زندگي و . شدیم و از هم بی خبر. كاش مي شد به عقب برگشت. و قدر تموم لحظه هاي باهم بودن رو دونست. چقدر حسرت گذشته رو ميخورم. ميشه ازهم خبردار شد لحظه به لحظه.
گاهی وقت ها دادن شانس دوباره به کسی. مثل دادن یه گلوله ی اضافه ست. اغوش گرمم باش بگذار فراموش کنم لحظه هایی. که در سرمای بیکسی لرزیدم. من به بودنش نیازمند شدم. من در انتظار آمدنش نشستم. من او را دوست داشتم.
WHAT DOES TIAM.PARSIBLOG.COM LOOK LIKE?



TIAM.PARSIBLOG.COM SERVER
BROWSER IMAGE

SERVER OS
We observed that this website is weilding the Microsoft-IIS/7.5 os.HTML TITLE
و این نیز می گذرد .DESCRIPTION
و این نیز می گذرد .PARSED CONTENT
The domain tiam.parsiblog.com had the following in the homepage, "و این نیز می گذرد." We analyzed that the website stated " ساعت 233 عصر چهارشنبه 85518." It also stated " عشق یعنی یکی شدن . واسه من گل نفرست دیگه دوستت ندارم. نمیخوام گذشته ها رو باز به خاطر بیارم. میدونی میون ما هر چی بود گذشت و رفت. اون بهار آشنایی خیلی زود گذشت و رفت. من و تو بنده ما و منیم اما عشق یعنی یکی شدن. دیگه از دوستت دارم حرفی نزن آخه عشقی نیست میون توو من. صفحه قبل نوشته های تیام."ANALYZE OTHER WEBSITES
Hii sO héàr ù wiill find jùùùst fàshiiOn.
PAha Trr0e DfAuuss ;. Abonne-toi à mon blog! Naa0 imp0rtaaa Aaa Distaanciaa, 0 Am0r é Maix F0rtee Quue Tuud0.
امروز اومدم تا کاری که کردم. و باعث عذاب وجدان شدیدم شد رو براتون تعریف کنم. ولی از یک طرف لذت میبردم. اگه اون نمیومد و بابام رو اذیت نمیکرد من هم کاریش نداشتم. و باعث ترس اعضای خانواده شد. بدون این که کسی بفهمه. و حسابی فرزند کوچک خانواده ی مارو تهدید کرد. و من خیلی عصبی شدم. و محکم زدم به سرش. ولی نیرویی من رو به زدنش تشویق میکرد. هم کلاسیم خیلی ترسیده بود. ضربه ی آخر رو زدم.