OVERVIEW
YEKNOKTE.PARSIBLOG.COM TRAFFIC
Date Range
Date Range
Date Range
LINKS TO DOMAIN
نقش بهاییت در کشف حجاب. یکی از این افراد صدیقه دولت آبادی بود که راه ننگین او را کورکورانه ادامه داد. اکنون برآنیم تا شما را با این شخص آشنا کنیم. شمهای از زندگی نامه صدیقه دولت آبادی. صدیقه دولت آبادی از خان.
وقتی سرت را روی بالش میگذاری. آنقدر میترسم که دیگر بر نداری. تو آفتاب روشنی در خانهی ما. تو آفتاب روشنی هر چند تاری. فردا کنار سفره با هم می نشینیم. امروز را مادر اگر طاقت بیاری. تو آنچنان فرقی نکردی غیر از این که. آیینه بودی و شدی آیینهکاری. آلاله میکاری و باران میرسانی. آنقدر تمرین میکنی با دستهایت. تا شانه را یک مرتبه بالا بیاری. بگذار گیسویم به حال خویش باشد. اصلا بیا و فرض کن دختر نداری .
WHAT DOES YEKNOKTE.PARSIBLOG.COM LOOK LIKE?



YEKNOKTE.PARSIBLOG.COM SERVER
BROWSER IMAGE

SERVER OS
We observed that this website is weilding the Microsoft-IIS/7.5 os.HTML TITLE
یک نکته از هزارانDESCRIPTION
یک نکته از هزارانPARSED CONTENT
The domain yeknokte.parsiblog.com had the following in the homepage, "مدیر وبلاگ نکته سنج 27." We analyzed that the website stated " من و خدا هر روز صبح فراموش می کنیم! پن زیبایی این عبارت و ترس از برچیده شدن بساط وبلاگ به علت ننوشتن محرک این پست شد! نویسنده نکته جو ساعت 59 عصر روز جمعه 90 مهر 1." It also stated " ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند. چه تلخ است قصه ی عادت! همین نزد یکی ها ."ANALYZE OTHER WEBSITES
9675;apprécier ou détester,.
Abonne-toi à mon blog! .
آموزش - - گزارش های آموزش - - دانشجو - - اطلاعات ثبت نام و امتحان. دانشجویان گرامی می بایست در دوران تحصیل خود از سه درس ذیل فقط یکی را اخذ نمائید. دانشجویان گرامی می بایست ذر طول دوران تحصیل خود از سه درس ذیل فقط یکی را انتخاب نمایید.
این وبلاگ منعکس کننده ی اخبار شهرستان آغاجاری می باشد. چند همسری برای زنان حقی معقول و عادلانه است? افتتاح مرکز بهداشتی و بخش جراحی بیمارستان شهید اشرفی اصفهانی. انفجاری که دل امام را به درد آورد. روزهای خوب آغاجاری یادش بخیر.
آرزوها یا وسوسه های اطراف. پا لپ تاپم بودمو داشتم فیلم میدیدم. یهو هوس کردم برم بیرون. حالا مهم نبود از کجا فقط میخواست برم بیرون. مهم نبود فقط میخواسم بزنم بیرون. تصمیم گرفتم از اتاق بزنم بیرونو برم. چایی رو توی این لیوانای کاغذی مسخره. اماده کردمو رفتم بیرون که یکم هوا بخورم. نشستم رو یه جعبه و به روبروم زل زدم. اسمونو دریا بهم چسبیده بودن. مرموز بودو آدم رو به وسوسه مینداخت. از دور یه دوتا دکل دیده میشدنو کور سوی نورشون.